فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۵ مهر
    • 26 September
    • ٢٢ ربيع الاول


گردشگری دردنیای امروز یکی ازمهمترین ابزارهای تبادل وتعامل فرهنگی درجهان به شمارمی رود. براساس کنوانسیون بین المللی ترانسپورت و جهانگردی ، جهانگرد به کس اطلاق می شود که به منظور تفریح ، بازدید از مناطق دیدنی ، معالجه ، تجارت ، ورزش و زیارت به کشور دیگر سفر می کند  ،  مشروط بر این که مدت اقامت او از بیست و چهار ساعت کمترو از شش ماه بیشتر نباشد و همچنین  در فاصله ای کمتر از هفتاد کیلومتر ، این سفر  انجام نگیرد . بی شک گردشگری به عنوان یک صنعت مهم درجهان امروز تلقی می شود و نام گذاری هفته ای به این نام ،  اهمیت امر را برای مسوولان جلوه بیشتری خواهد بخشید . همچنین روز هفتم مهر به عنوان روز جهانگردی نام گذاری شده است .


درچنین روزی درسال 1960 میلادی فیدل کاسترورهبرکنونی کوبا طولانی ترین سخنرانی تاریخ را ایراد کرد. این نطق که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد ایراد شد  4 ساعت و نیم  به طول انجامید .


مندلسون فیلسوف بر جسته آلمانی در چنین روزی در سال 1729 میلادی به دنیا آمد . او برای نخستین بار در آلمان  کتاب مقدس را به آلمانی ترجمه کرد .

وید یسیگار پدر نثر زبان بنگالی در چنین روزی در سال 1820 میلادی به دنیا آمد . تبعید سیتا عنوان مهمترین اثر داستانی اوست .

الیوت ، شاعر ، نمایشنامه نویس و منتقد ادبی در چنین روزی در سال 1888 میلادی در شهر سنت لوییز آمریکا متولد شد و در آکسفورد و سوربن به تحصیل علم پرداخت . وی  با انتشار اشعار سرزمین ویرا ن  شهرت زیادی را از آن خود کرد . کتاب مرد ان توخالی او تا حدودی از سر خوردگی وی نسبت به زندگی عصر جدید حکایت دارد . وی بعدها به انگلیس مهاجرت کرد و تبعه این کشور شد . چهار کوارتت ، قتل در کلیسا و کوکتیل پارتی عناوین مهمترین آثار ادبی اویند . وی به سال 1948 میلادی جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد .


مارتین هایدگر فیلسوف بر جسته  آلمانی در چنین روزی در سال 1889 میلادی به دنیا آمد . وی در نزد هوسرل فلسفه آموخت و مقامش در فلسفه چون مقام گروترودستاین در ادبیات بود . او چنان دشوار گوی است که اغلب افکارش در پرده ای از ابهام باقی مانده است . ها ید گر در کتاب خود با عنوان هستی و زمان خواننده خویش را به مرداب پیچیدگی ها و ابهامات می کشاند که غور در آنها بسیار مشکل می نماید . بسیاری از فیلسوفان عصر جدید به خاطر پیچیدگی افکارش او را ستوده اند و بسیاری از روشنفکران  نیز دنباله رو او شده اند . هایدگر میان وجود کلی و وجود جزیی فرق قائل است . در باب وجود کلی او معتقد است که چیزی نمی داند زیرا فهم بشر در این باب قاصر است اما در باب وجود جزیی عقیده دارد که این وجود تجربه بی ارزشی است میان دو خواب . اگزیستانسیالیست های فرانسوی بعدها پیرو افکار و اندیشه های هایدگر شدند .


این پاپ کلیسای کاتولیک روم  در چنین روزی در سال 1897 میلادی به دنیا آمد. وی بین سالهای 1963 تا 1978 میلادی در این سمت ایفای وظیفه می کرد  .

جرشوین آهنگساز توانمند آمریکایی در چنین روزی در سال 1898 میلادی دیده به جهان گشود . حماسه  آبی عنوان مهمترین اثر موسیقایی اوست .

رمک نخستین فضا نورد چک در چنین روزی در سال 1948 میلادی به دنیا آمد . او با سایوز 28 به فضا مسافرت کرد .


هیرن نویسنده و مترجم آمریکایی  در چنین روزی در سال 1904 میلادی دار فانی را وداع گفت . وی در طول عمر خود توانست فرهنگ و ادبیات ژاپنی را به غرب معرفی کند .

موراویا نویسنده بر جسته ایتالیایی در چنین روزی در سال 1990 میلادی در گذشت . او در داستانهایش به مسایل اجتماعی توجه خاصی نشان می داد . موراویا را به عنوان بزرگترین نویسنده قرن بیستم ادبیات ایتالیا می شناسند . زن سرخ پوش عنوان مهمترین اثر داستانی اوست .

در چین روزی در سال چهارم ه ق غزوه بنی نضیر اتفاق افتاد .
به نقل از کتاب  زندگانى حضرت محمد(ص) ،  نویسنده : حجه الاسلام و المسلمین  رسولى محلاتى : بنى النضیر تیره‏اى از یهود بودند که در جنوب شرقى مدینه سکونت داشتند و داراى قلعه و مزارع و نخلستانى در آن محل بودند،اینان با پیغمبر اسلام پیمان عدم تعرض و دوستى داشتند و متعهد شده بودند که بر ضد مسلمانان اقدامى نکنند و کسى را علیه ایشان تحریک ننمایند .دو حادثه شوم«رجیع و بئر معونه»سبب شد که دوباره زبان یهود به استهزاى مسلمانان باز شود و آنان را مورد شماتت قرار دهند و سخنان ناهنجارى درباره پیغمبر اسلام بر زبان آرند و سبب جرئت دشمنان و منافقین گردند. پیغمبر اسلام دیگر بار متوجه این دشمنان داخلى گردید و در صدد برآمد تا از عقیده قلبى آنان نسبت به مسلمانان مطلع شده و پایدار نبودن ایشان را در پیمانى که بسته بودند آشکار سازد. کشته شدن آن دو عامرى به دست عمرو بن امیه  سبب شد که پیغمبر اسلام در صدد تهیه دیه و خونبهاى آن دو نفر بر آید و آنان را به کسان مقتولان که هم پیمان با او بودندـبپردازد. و چون قبیله بنى عامر همان‏گونه که با رسول خدا(ص)همپیمان بودند با یهود بنى النضیر نیز همپیمان بودند،رسول خدا(ص)در صدد برآمد تا از یهود مزبور کمک بگیرد و به همین منظور با ده نفر از یاران خود که از آن جمله على بن ابیطالب(ع)بود به سوى محله بنى النضیر حرکت کرد و چون بدانجا رسید و منظور خود را اظهار کرد آنان در ظاهر از پیشنهاد آن حضرت استقبال کرده و آمادگى خود را براى کمک و مساعدت در این باره اظهار داشتند و از آن حضرت دعوت کردند تا در محله آنان فرود آید،پیغمبر اسلام فرود آمده و به دیوار قلعه آنان تکیه داد و به انتظار کمک آنها در آنجا نشست،در این موقع چند تن از سرکردگان آنها به عنوان آوردن پول یا تهیه غذا به میان قلعه رفته و با هم گفتند: ـشما هرگز براى کشتن این مرد چنین فرصتى مانند امروز به دست نخواهید آورد خوب است هم اکنون مردى بالاى دیوار برود و سنگى را از بالا بر سر او بیفکند و ما را از دست او راحت و آسوده سازد،همگى این رأى را پسندیده و با اینکه یکى از بزرگانشان به نام سلام بن مشکم با این کار مخالفت کرده گفت:شاید خداى محمد او را از این کار آگاه سازد،به سخن او گوش نداده و در صدد انجام این کار بر آمدند. شخصى از ایشان به نام عمرو بن جحاش انجام این کار را به عهده گرفت و بى‏درنگ خود را به بالاى دیوار رسانید تا توطئه آنها را اجرا کند. ولى قبل از اینکه او کار خود را بکند خداى تعالى به وسیله وحى پیغمبر را از توطئه ایشان آگاه ساخت و رسول خدا(ص)فورا از جاى خود برخاسته و مانند کسى که دنبال کارى مى‏رود بدون آنکه حتى یاران خود را خبر کند به سوى مدینه به راه افتاد.در برخى از نقل‏ها هم آمده که رو به اصحاب خود کرده فرمود:شما در جاى خود باشید و خود تنها راه شهر را در پیش گرفت . اصحاب که دیدند مراجعت پیغمبر به طول انجامید از جاى برخاسته به جستجو پرداختند و از کسى که از مدینه مى‏آمد سراغ آن حضرت را گرفتند و او گفت:من پیغمبر را در شهر مدینه دیدار کردم. پیغمبر اسلام مطمئن بود که با رفتن او،یهود جرئت آنکه به اصحاب او گزندى برسانند ندارند و از عکس العمل و انتقام رهبر مسلمانان بسختى واهمه و بیم دارند. به هر صورت،یاران رسول خدا(ص)که این حرف را شنیدند خود را به مدینه و نزد پیغمبر رساندند و چون علت آمدن او را پرسیدند حضرت توطئه آنها و وحى خداى تعالى را به ایشان اطلاع داد،و به دنبال آن یکى از مسلمانان به نام محمد بن مسلمه را مأمور کرده فرمود:به نزد یهود بنى النضیر برو و به آنها بگو:شما پیمان شکنى  کردید و از در مکر و حیله بر آمدید و نقشه قتل مرا طرح نمودید،اینک تا ده روز مهلت دارید که از این سرزمین بروید و از آن پس اگر در اینجا ماندید کشته خواهید شد. محمد بن مسلمه پیغام رسول خدا(ص)را به آنها رسانید،یهود مزبور که تاب مقاومت در برابر مسلمانان را در خود نمى‏دیدند آماده رفتن شدند ولى عبد الله بن ابىـسرکرده منافقین مدینهـبراى آنها پیغام فرستاد که از جاى خود حرکت نکنید و ما دو هزار نفر هستیم که آماده کمک به شما هستیم و هرگز شما را تسلیم محمد نخواهیم کرد و یهود بنى قریظه نیز به پشتیبانى شما برخاسته و شما را یارى مى‏کنند.یهودیان گول وعده او را خورده و ماندند،و به محکم کردن قلعه‏هاى خویش پرداختند و چون مهلت به پایان رسید پیغمبر اسلام پرچم جنگ را بست و به دست على بن ابیطالب(ع)داد و با سربازان اسلام به سوى قلعه‏هاى بنى النضیر حرکت کرد و دستور محاصره آنان را صادر فرمود. محاصره آنان به طول انجامید که بعضى مدت محاصره را بیست و یک روز ذکر کرده‏اند،و به گفته برخى رسول خدا(ص)براى اینکه یهود مزبور از آن سرزمین دل برکنند و یا کمال خوارى و ذلت خود را به چشم ببینند دستور داد چند نخله خرما را از باغهاى آنها قطع کردند و همین هم شد و آنها تسلیم شده و حاضر به ترک خانه و دیار گشتند و از آن سرزمین رفتند،و مفسران نیز گفته‏اند آیه«ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن الله ...»  نیز در همین باره نازل شده که چون یهود بنى النضیر آن حضرت را در این کار سرزنش کردند این آیه نازل شد،و در کتاب سیرة المصطفى آمده است که مجموع نخله‏هایى که مسلمانان قطع کرده و یا سوزاندند شش نخله بود  و در نقلى که فخر رازى در تفسیر همین آیه از ابن مسعود کرده وى گفته است:رسول خدا(ص)دستور داد چند نخله خرما را که سر راه جنگجویان و مزاحم آنان براى جنگ بود قطع کردند.  و به هر صورت یهودیان که دیدند از کمکهایى که عبد الله بن ابى وعده کرده بود خبرى نشد و یهود بنى قریظه هم براى نجات آنها اقدامى نکردند به ستوه آمده و تدریجا ترس و ناامیدى بر آنها مستولى شد و تسلیم شدند و از پیغمبر اسلام امان خواستند تا از مدینه کوچ کنند . رسول خدا(ص)موافقت فرمود که هر سه نفر از آنها یک شتر با خود ببرند و هر چه مى‏خواهند از اثاثیه خود بر آن بار کنند و بقیه را به جاى بگذارند و بروند. و بدین ترتیب یهود بنى النضیر از مدینه کوچ کرده جمعى از آنها در خیبر اقامت گرفتند و بیشترشان نیز به شام رفتند و با رفتن آنها غنیمت بسیارى براى مسلمانان به جاى ماند که رسول خدا(ص)با مشورت اصحاب آن را به مهاجرین مکه که تا آن روز به صورت میهمان در خانه انصار زندگى مى‏کردند اختصاص داد و میان آنها تقسیم کرد و از آن پس مهاجرین مکه نیز مانند مردم دیگر مدینه صاحب خانه و زندگى مستقل و جداگانه‏اى شدند،و از کمک انصار بى‏نیاز گشتند.تنها دو نفر از انصار بودند که به خاطر حاجتى که داشتند آن حضرت سهمى نیز به هر کدام از آن دو داد که یکى ابو دجانه انصارى و دیگر سهل بن حنیف بود. و بر طبق نقل کازرونىـبغیر از خانه و اثاث و زمین و باغهاـ50 زره و 50 کله خود،و 340 شمشیر از ایشان به جاى ماند که میان مسلمانان تقسیم شد. و دو نفر از یهود مزبور نیز به نام یامین بن عمرو و ابو سعد بن وهب مسلمان شدند و در مدینه ماندند. شیخ مفید(ره)و نیز ابن شهراشوب در کتابهاى خود داستانى از شجاعت و فداکارى على بن ابیطالب (ع)در ایام محاصره بنى النضیر نقل کرده‏اند که ذیلا از نظرشما مى‏گذرد: گویند:هنگامى که رسول خدا(ص)براى محاصره یهود بنى النضیر آمد دستور داد خیمه‏اش را در آخرین نقطه از زمینهاى گودى که در آنجا بودـو به زمین بنى حطمة معروف بودـبزنند،همین که شب شد مردى از بنى النضیر تیرى به سوى خیمه آن حضرت انداخت و آن تیر به خیمه اصابت کرد،پیغمبر(ص)دستور داد خیمه‏اش را از آنجا بکنند و در دامنه کوه نصب کنند و مهاجر و انصار اطراف آن،خیمه‏هاى خود را برپا کردند،چون تاریکى شب همه جا را فرا گرفت ناگاه متوجه شدند که على بن ابیطالب در میان آنها نیست،به نزد رسول خدا(ص)آمده و معروض داشتند :على بن ابیطالب گم شده و در میان ما نیست؟ فرمود:فکر مى‏کنم به دنبال اصلاح کار شما رفته باشد،طولى نکشید که على(ع)در حالى که سر بریده همان مرد یهودى را که تیر به سوى خیمه رسول خدا(ص)انداخته بود در دست داشت بیامد و آن سر را نزد آن حضرت گذاشت پیغمبر(ص)فرمود:یا على چه کردى؟ عرض کرد:من دیدم این خبیث مرد بى‏باک و دلاورى است،پس در کمین او نشستم و با خود گفتم :چه چیز در این تاریکى شب او را چنین بى‏باک کرده جز اینکه مى‏خواهد از این تاریکى استفاده کرده دستبرد و شبیخونى بزند،ناگاه او را دیدم که شمشیر در دست دارد و با سه تن از یهود مى‏آید،من که چنان دیدم برخاسته و بدو حمله کرده و او را کشتم و آن سه نفر که همراهش بودند گریختند و هنوز چندان دور نشده‏اند و اگر چند نفر همراه من بیایند امید آن هست که بدانها دست یابیم. رسول خدا(ص)ده نفر را که از آن جمله ابو دجانه و سهل بن حنیف بود همراه على(ع)روانه کرد و آنان بسرعت آمده پیش از آنکه یهودیان به قلعه‏هاى خود برسند بدانها رسیدند و آنها را به قتل رسانده و سرهاى ایشان را به دستور پیغمبر(ص)در چاههاى بنى حطمه افکندند و همین جریان رعب و وحشتى در دل بنى النضیر افکند و سبب تسلیم و کوچ کردن آنان از مدینه گردید.

در چنین روزی در سال چهارم ه ق حضرت رسول اکرم ( ص )  فدک را به حضرت فاطمه زهرا ( س ) هبه کردند .
به نقل از کتاب فروغ ابدیت، ج 2، نویسنده: آیت الله  جعفر سبحانى : «فدک‏»،سرزمین آباد و حاصل‏خیزى بود که در نزدیکى‏«خیبر»قرار داشت.و فاصله آن با مدینه،در حدود یکصد و چهل  کیلومتر بود،که پس از دژهاى خیبر،نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار مى‏رفت،  سپاه اسلام،پس از آنکه یهودیان را در«خیبر»و«وادى القرى‏»و«تیما»درهم شکست،و خلائى را که در شمال مدینه احساس مى‏شد،با نیروى نظامى اسلام پرنمود،براى پایان دادن به قدرتهاى یهودى در این سرزمین-که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحریک بر ضد اسلام به شمار مى‏رفتند-سفیرى به نام‏«محیط‏»پیش سران فدک فرستادند.«یوشع بن نون‏»که ریاست منطقه را بر عهده داشت،صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد،و تعهد کرد که نیمى از حاصل را هر سال در اختیار پیامبر اسلام بگذارد و از این پس،زیر لواى اسلام زندگى کند.همچنین،بر ضد مسلمانان دست‏به توطئه نزند،و حکومت اسلام در برابر این مبلغ امنیت منطقه آنها را تامین نماید. سرزمینهائى که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى‏شود، متعلق به عموم مسلمانان است،و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام  مى‏باشد،ولى سرزمینى که بدون هجوم نظامى و اعزام نیرو به دست مسلمانان مى‏افتد،مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وى مى‏باشد،و اختیار این نوع سرزمینها با او است.مى‏تواند آن را ببخشد،مى‏تواند اجاره دهد.یکى از آن موارد اینست که از این املاک و اموال، نیازمندیهاى مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد. روى این اساس پیامبر«فدک‏»را به دختر گرامى خود حضرت زهرا«ع‏»بخشید.منظور از بخشیدن این ملک-چنانکه قرائن گواهى مى‏دهد-دو چیز بود: 1-زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پیامبر اسلام طبق تصریح مکرر پیامبر،با امیرمؤمنان بود و چنین مقام و منصبى به هزینه سنگینى نیاز دارد. على‏«ع‏»براى حفظ این مقام و منصب،مى‏توانست از درآمد«فدک‏»،حداکثر استفاده را بنماید. 2-خاندان  پیامبر-که فرد کامل آن یگانه دختر وى و نور دیدگانش حضرت حسن و حضرت حسین(ع)بود-باید پس از فوت پیامبر،به صورت آبرومندى زندگى کنند و حیثیت و شرف پیامبر محفوظ بماند.براى این هدف پیامبر«فدک‏»را به دختر خود بخشید. محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى‏نویسند:وقتى آیه «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل‏» نازل گردید،  پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار نمود. ناقل این مطلب،ابو سعید خدرى است که یکى از صحابه بزرگ رسول خدا مى‏باشد. همه مفسران اعم از شیعه و سنى قبول دارند که این آیه،در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل گردیده و دختر وى روشنترین مصداق‏«ذى القربى‏»است.حتى در شام هنگامى که مرد شامى به على بن الحسین حضرت زین العابدین گفت:خود را معرفى نماى!آن حضرت براى شناساندن خود آیه یاد شده را تلاوت نمود،و این مطلب آنچنان در میان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى در حالى که سر خود را بعنوان تصدیق حرکت مى‏داد،به آن حضرت چنین عرض کرد:بخاطر نزدیکى و خویشاوندى خاصى که با حضرت رسول دارید،خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شما را بپردازد. خلاصه گفتار آنکه:در اینکه این آیه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گردیده، میان علماء اسلام اتفاق نظر است،ولى در اینکه هنگام نزول این آیه،پیامبر فدک را به دختر گرامى خود بخشید،میان جامعه دانشمندان شیعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نیز با آن موافق مى‏باشند. و مامون(به هر علتى بود)خواست فدک را به فرزندان زهرا برگرداند،به یکى از محدثان معروف،«عبد الله بن موسى‏»نامه‏اى نوشت،و از او درخواست نمود که او را در این مساله راهنمائى کند.او حدیث‏بالا را که در حقیقت‏شان نزول آیه است،به وى نوشت،و مامون نیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانید.  خلیفه عباسى به فرماندار خود در مدینه نوشت،پیامبر اسلام دهکده‏«فدک‏»را به دختر خود فاطمه بخشیده و این یک مساله مسلمى است،و میان فرزندان زهرا در این مساله اختلاف نیست.