در چنین روزی در سال 1938 میلادی اقبال لاهوری شاعر پر آوازه پارسی گوی و متفکر واندیشمند جهان معاصر دیده از جهان فروبست . وی بیست و دوم فوریه 1873 میلادى در شهر سیالکوت پاتکستان دیده به جهان گشود . اقبال پس از طی مقدمات علوم وارد دانشگاه شد و در دانشگاه کمبریج موفق به دریافت درجه دکترا شد . او به چندین زبان مسلط بود و نسبت به فرهنگ غرب آگاهی و تسلط کاملی داشت . وی پس از اتمام تحصیل به تدریس فلسفه و ادبیات انگلیسى پرداخت و در کنار آن به شغل وکالت هم مشغول بود . در حوزه شعر وی را می توان یکی از بر جسته ترین شاعران عصر حاضر نامید . از آثار او می توان به اسرار خودی ، رموز بی خودی ، زبور عجم ، گلشن راز جدید ، بندگی نامه ، پیام شرق و..اشاره کرد .
شهید مطهرى درباره اقبال مى نویسد: در خارج از جهان عرب برخى مصلحان که بتوان آنها را قهرمان نامید کم و بیش ظهور کردند. اقبال لاهورى را قطعا یک قهرمان اصلاح در جهان اسلام باید به شمار آورد که اندیشه هاى اصلاحیش از مرز کشور خودش هم گذشت .اقبال مزایایى دارد و نواقصى .از جمله مزایاى اقبال این است که فرهنگ غرب را مى شناخته است و با اندیشه هاى فلسفى و اجتماعى غرب آشنایى عمیق داشته تا آنجا که در خود غرب به عنوان متفکر و یک فیلسوف به شمار آمده است .دیگر اینکه با همه آشنایى و شناسایى فرهنگ غرب ، غرب را فاقد یک ایدئولوژى جامع انسانى مى دانسته است ، بر عکس معتقد بوده است که مسلمانان تنها مردمى هستند که از چنین ایدئولوژى برخوردار و بهره مندند. لهذا اقبال در عین دعوت به فراگیرى علوم و فنون غربى ، از هرگونه غربگرایى و شیفتگى نسبت به ایسم هاى غربى مسلمانان را برحذر مى داشت . مزیت دیگر اقبال این است که در ذهن خود درگیریهایى که محمد عبده گرفتار آن بوده داشته است . یعنى یافتن راه حلى که مسلمانان بدون آنکه پا روى حکم یا اصول اسلام بگذارند مشکلات سیاسى و اقتصادى و اجتماعى زمان خود را حل کنند. از این رو درباره مسائلى از قبیل اجتهاد، اجماع و امثال اینها زیاد مى اندیشیده است . اقبال اجتهاد را موتور حرکت اسلام مى شمارد.از جمله مزایاى اقبال این است که برخلاف سایر پرورش یافتگان فرهنگ غرب شخصا معنویت گرا است و از بعد روحى عرفانى و اشراقى نیرومندى برخوردار است . از این رو براى عبادت و ذکر و فکر و مراقبه و محاسبة النفس و بالاخره سیر و سلوک و معنویت و آنچه امروز آن را درونگرایى مى خوانند و احیانا تخطئه مى نمایند ارزش فراوان قایل است و از جمله مسائلى که در احیاء فکر دینى طرح مى کند این مسائل است . اقبال احیاء فکر دینى را بدون احیاء معنویت اسلامى بى فایده مى شمارد. مزیت دیگر او این است که تنها مرد اندیشه نبوده ، مرد عمل و مبارزه هم بوده است . عملا با استعمار درگیرى داشته است . اقبال یکى از پایه گذاران و مؤ سسان کشور اسلامى پاکستان است .مزیت دیگر اقبال قدرت شاعرى او است ، قدرتى که در خدمت اهداف اسلامى او قرار گرفته است . اقبال از نوع شاعرانى است که کواکبى آنها را ستود.از قبیل کمیت اسدى و حسان بن ثابت انصارى و دعبل بن على خزاعى .سرودهاى انقلابى اقبال که به زبان اردو بوده ، به عربى و فارسى ترجمه شده و همچنان اثر حماسه آفرین و هیجان آور خود را حفظ کرده است .اقبال با آنکه به طور رسمى مذهب تسنن دارد، به اهل بیت پیغمبر علاقه و ارادتى خاص دارد و به زبان فارسى اشعارى انقلابى و آموزنده در مدح آنها سروده که گمان نمى رود در میان همه شاعران شیعى مذهب فارسى زبان بتوان نظیرى برایش پیدا کرد، به هر حال شعر براى اقبال هدف نبود، وسیله بوده است ، وسیله بیدارى و آگاهى امت مسلمان .اقبال فلسفه اى دارد که آن را فلسفه خودى مى نامد. او معتقد است که شرق اسلامى هویت واقعى خود را که هویت اسلامى است از دست داده و باید آن را بازیابد. اقبال معتقد است همان طور که فرد احیانا دچار تزلزل شخصیت و یا گم کردن شخصیت مى شود، از خود فاصله مى گیرد و با خود بیگانه مى گردد، غیر خود را به جاى خود مى گیرد و به قول مولانا که اقبال سخت مرید و شیفته او و تحت تاءثیر جاذبه قوى او است در زمین دیگران خانه مى سازد و به جاى آنکه کار خود کند کار بیگانه مى کند، جامعه نیز چنین است . جامعه مانند فرد، روح و شخصیت دارد؛ مانند فرد احیانا دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت مى گردد؛ ایمان به خود را و حس احترام به ذات و کرامت ذات را از دست مى دهد و یکسره سقوط مى کند. هر جامعه اى که ایمان به خویشتن و احترام به کیان ذات و کرامت ذات خویشتن را از دست بدهد محکوم به سقوط است .اقبال معتقد است که جامعه اسلامى در حال حاضر در برخورد با تمدن و فرهنگ غربى دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت شده است . نخستین کار لازمى که مصلحان باید انجام دهند بازگرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به خود واقعى او، یعنى فرهنگ و معنویت اسلامى است و این است فلسفه خودى .اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانیها و کنفرانسهاى خود همواره کوشش دارد مجدها، عظمتها، فرهنگها، لیاقتها، شایستگیهاى این امت را به یاد آورد و بار دیگر او به به خودش مؤ من سازد.
حفظ قرآن عظیم آئین تست حرف حق را فاش گفتن دین تست
تو کلیمى چند باشى سرنگون دستخویش از آستین آور برون
سرگذشت ملتبیضا بگوى با غزال از وسعت صحرا بگوى
فطرت تو مستنیر از مصطفى است بازگو آخر مقام ما کجاست
مرد حق از کس نگیرد رنگ و بو مرد حق از حق پذیرد رنگ و بو
هر زمان اندر تنش جایى دگر هر زمان او را چو حق شانى دگر
رازها با مرد مؤمن بازگوى شرح رمز کل یوم باز گوى
جز حرم منزل ندارد کاروان غیر حق در دل ندارد کاروان
حق ببین حق گوى و غیر از حق مجوى یک دو حرف از من به آن ملتبگوى
بنده حق بى نیاز از هر مقام نى غلام او را نه او کس را غلام
بنده حق مرد آزاد است و بس ملک و آئینش خداداد است و بس
رسم وراه و دین و آئینش زحق زشت و خوب و تلخ و نوشینش ز حق
عقل خودبین غافل از بهبود غیر سود خود بیند نبیند سود غیر
وحى حق بیننده سود همه در نگاهش سود و بهبود همه
غیر حق چون ناهى و آمر شود زور ور بر ناتوان قاهر شود