در چنین روزی در سال 439هجری قمری حکیم ابوالفتح عمربن خیام نیشابوری ، که بیشتر شهرت او در جهان غرب به سبب سرودن رباعیات زیبای اوستکه توسط فیتز جرالد انگلیسی ترجمه شده است ، دیده به جهان گشود . وی منجم و شاعرگرانقدر دوره سلجوقی است . ابوحفض یا ابوالفتح از برجسته ترین حکما و ریاضیدانان جهان نیز است . او که پدرش خیمه دوز بود بعدها به خیام معروف شد . کمتر می نوشت و شاگرد می پذیرفت و بیشتر سفر می کرد . آن عالم بزرگوار به دلیل مهارت بسیار در نجوم از سوی ملکشاه سلجوقی به دربار فراخوانده شد . ملکشاه به او بسیار احترام می گذاشت و خیام نزد او قرب و منزلت ویژه ای داشت . او بنا به خواست ملکشاه در ساخت رصدخانه ملکشاهی و اصلاح تقویم همکاری داشت . حاصل کارش در این زمینه تقویم جلالی است که هنوز اعتبار و رواج دارد . حدود دوازده اثر از خیام در علم و فلسفه به جای مانده است ، اما همین آثار اندک ، وی را در سراسر جهان به شهرت رسانده است . از مهمترین آنها کتاب جبر اوست که بهترین اثر در نوع خود در ریاضیات است . از دیگر آثار او می توان به رساله فی شرح ما اشکال من مصادرات اقلیدس ، رساله فی براهین علی المسائل الجبر و المقابله (جبر خیام) ، میزان الحکم رساله الکون و التکلیف ، الجواب عم ثلاث مسائل اضیاء العقلی ، رساله فی الوجود ، رساله فی کلیه الوجود ، نوروزنامه و کتاب الزیج الملکشاهی که به رومی نیز ترجمه شده است. او در رباعیات خود به مفاهیمی چون شک و حیرت ، مرگ ، اغتنام لحظات عمر و شاد زیستن به دلیل اندک بودن زمان عمر می پردازد . البته شک وتردید جدی در باره این رباعیات وجود دارد . برخی از پژوهشگران معتقد ند از خیام معروف نیشابوری نیست. گروهی براین رای پای می فشارند که تعداد اندکی از وی است و دیگران به نام وی ساخته اند . جمعی می گویند که اندیشه هایی مانند دم غنیمتی ، خوش باشی و جبر گرایی که برمحمل رباعیات حمل می شود به دلیل مغایرت با اندیشه ای که عمر خیام نیشابوری در آثار دیگرش معرفی می کند نمی تواند از یک نفر باشد لذا چنین بافت فکری رادر رباعیات جهانی شده از آن وی نمی دانند. به هر حال وی در سال 517 ه.ق چشم از جهان فرو بست . وی را درزادگاهش نیشابور به خاک سپردند. برای تغییر ذائقه و آشنایی با رباعیات خیام بد نیست که چند فقره را زمزمه کنیم:
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
هر ذره که در خاک زمینی بوده است پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرم فشان کانهم رخ خوب نازنینی بوده است
هرسبزه که برکنار جوئی رسته است گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پابر سر سبزه تا بخواری ننهی کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است